۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

تاریخ قلعه گراش با توصیفات غلو آمیز از افراد



« حکام لارستان ،حماسة سلحشوري زادادان خان گراشي » ،عنوان کتابي است که مهندس « زادان مقتدري » ، درسال 1385 به همت نشر ،«کوشا مهر شيراز» ، منتشر کرده است . اين کتاب 398 صفحه اي از دو بخشِ‌کلي سامان يافته است . بخش اول حکام لارستان نام دارد و در آن ظهور « دهباشي عليرضا » جد اعلاي خان هاي «گراش» : به چشم مي خورد : دهباشي عليرضا پرورد ی با برادر خود جزوسربازان وسلحشورانِ سرآمد «آقا محمد حسن قاجار» ، بنيانگزار سلسلة « قاجاريه » بوده که درسپاه وي خدمت نموده و عهده دار وظايف نظامي بوده اند درآخرين جنگ بين « آقا محمد حسن خان قاجار » و «کريم خان زند» ،به سال 1171 ه.ق که به کشته شدن خان قجر منتهي مي شود ،طبعاً لشکريان او تارومارگشته و تعدادي من جمله دهباشي عليرضا و برادر اسير خان زند مي شوند. اين دو برادر که جزو اسرا مي باشند ، بعد از آوردنشان به شيراز که د رآن زمان مقر حکومتي کريم خان زند بوده ، از مراحم والطاف خان زند ، بهره مند و بخشوده و آزاد مي گردند ، ولي به علت شکست روي بازگشت به محل خود ، گلپايگان و موطن خود « پرورد» را نداشته واز ترس دستگيري مجدد و اسير شدن بعدي ، قصدعزيمت به نواحي جنوب فارس مي کنند و به مرور به خطة گراش رسيده و رحل اقامت مي گزينند...: .
بخش دوم اين کتاب ، برزندگي و رويدادها ، کاميابي ها و ناکامي ها ي زادان خان متمرکز شده است . نويسندة کتاب با بهره گيري از راويان محلي از جمله «حيدر قلي خان بذرافشان »که هم اکنون ساکن شيراز است ، توانسته است آنچه درذهن و زبان مردمان و مطلعان رويداد جنگ قلعة گراش بوده است ، صفحة کاغذ بنگارد .
نويسندة کتاب ، علاوه بر اين که وقايع تاريخي را ذکر کرده است ، هوشيارانه ،به برخي از جزييات که سرچشمه بسياري از اختلافات بوده ، نپرداخته است . نويسنده تلاش کرده است با پيوند کردن نام ها به توصيفات غلو آميز ، جناح هاي درگير و مخالف آن روزگاران را طبيعي جلوه دهد تا آتش آن اختلافات ، دامن امروزيان را نگيرد . در پايان گفتني است : هرچند نويسنده در بسياري موارد ، رويدادهاي تاريخي را با اظهارات موعظه گرانه همراه کرده است ، اما جذابيت داستان وار حوادث و وقايع تاريخي گراش و لارستان ، خواننده را تا پايان کتاب با خود به جلو مي برد .

گفت و گو با احمد پژمان

استاد احمد پژمان ، در سال 1328 درلا ر به دنيا آمده است از پنج سالگي به ميناب رفته است وسپس با پدر ومادرش به تهران مهاجرت کره است . پژمان آهنگسازي را در « وين » زير نظر اساتير بنامِ آن سرزمين فراگرفته است . سيزدهم آذر ماه 1385 به دعوت رضا مهدوي سردبير مجلة «مقام موسيقايي» و مسئول برنامة « چهار مضراب » درشبکه راديويي فرهنگ به راديو آمده بود، با او چند ساعتي بوديم از هردري سخن گفتيم ، البته بيشتر حرفها حول محور موسيقي بود ، او موسيقي فيلم «دليران تنگستان » ،«يک بوس کوچولو» ، « بيد مجنون » ساخته و کاستهاي زيادي را به بازار هنر ، روانه کرده است .

˜استاد احمد پژمان ، آيا خودِ « لارستان» ، موسيقيِ بخصوصي دارد ؟
 من درکودکي ، نواها وترانه هايي را که مردم در کوچه و بازار و يا خانه ها و عروسي ها مي خــواندند مي شنيديم ، اما نمي توان گفت مخصوصِ « لار » است ، بلکه بيشتر منطقه اي است يعني « شيراز»و «جهرم » و« ميناب » و «بند رعباس » و جز اينها، به دليل اين که بيشتر اين ترانه ها را افرادي‌خوانده اند که درگردش بوده اند و از مکاني به مکان ديگري درجريان بوده است . بنابراين نمي توانيم بگوئيم موسيقيِ محليِ «لار ي » يا «جهرمي» و... .

˜ آيا به «لارستان » و« گراش » هم مسافرت داشته ايد ؟
 ده سال پيش ، سري به منطقه زدم ، با دوستي همراه شدم ، دوست داشتم «لارستان» را بگردم ،بنابراين بهتر ديدم باهمان دوست باموتورجاها ي ديدني را طي کنم . به هر آثار باستاني و قديمي که مي رسيدم عکس مي گرفتم . دوستم گفت : چرا از خرابه هاعکس مي گيري ؟ گفتم : اين ها ارزشمندتر هستند چون سالياني است که بدون حراست و حفاظت همچنان دوام آورده اند . از دشت ها و کوهها ي گراش هم ديدن کردم ، واقعاً نخلستانهاي زيبايي دارد .

˜ موسيقي هايي که مي سازيد ،‌ معمولاً صبغة جهاني _ بومي دارد؟
 من در چارچوبِ علمي ،آهنگ مي سازم ، اما بيشتر اوقات در آهنگ هايم براي ايجادِ حس و لطافت، بيشتر از ملودي هاي مناطق مختلف ايراني استفاده مي کنم و اين مسئله نه تنها براي شنوندگان درسراسرِ جهان ايجادِ اشکال نمي کند ، بلکه باعث زيباتر شدن ، بديع شدن و متفاوت تر شدن اثر هم مي شود . شنوندگان اين گونه موسيقي در انگلستان ، ژاپن ، امريکا و ديگر جاها ، ا زتلفيق ملودي ها استقبال مي کنند و باعث تشخصِ آهنگ هاي من مي شود .

˜ آيا براي منطقة « لارستان » هم اثري ساخته ايد ؟
 به سفارش کنگرة «سيد عبدالحسين لاري » ، يک آهنگ ساختم و تنظيم کردم که با گروه ارکستر، آن را اجرا کردم وگويا درمراسم رسمي در« لار »آن را هنوز اجرا مي کنند .ولي ترانه ها وملودي ها يي که درکودکي شنيده ام درذهنم هست و گاهي درآثارم از آنها بهره مي گيرم ، دربهره گيري ازمو سيقيِ نواحي ومحلي ، بايد به امر اجرا ، بسيار اهميت داد . اگر اجرا فاخر نباشد برخي از موسيقي هاي مردمي، سر از ابتذال درمي آورد .

˜ الان چه کار مي کنيد ؟

 چند آهنگ آمادة اجرا دارم ، همان طورکه مي دانيد بيشتر آهنگهايي که ساخته ام ،بدون کلام است . اما يک آهنگ به «دفتر موسيقي حوزة هنري » سپرده ام که «کرال » است و براساس شعرهايي از شاعران بزرگ ايران زمين است ، مثل : فردوسي ، مولوي ، حافظ ، شيخ عبدالله انصاري و ديگران .

˜ کمي از روزهايي که در تهران هستيد بگوئيد .
 به دليل اين که خانواده ام در امريکا زندگي مي کنند ، محل زندگي ام آنجاست ، اما براي تدريس يا تنظيم و تعامل با فيلم سازان به ايران هم مراجعت مي کنم . يکي از دلايل مسافرت من به تهران هم تدريس است که قبلاً ، بيشتر و هم اکنون ، کمتر دردانشگاه تدريس مي کنم . در تهران در منزل پدري، پيش مادرم زندگي مي کنم . مادرم با ما به زبان « لارستاني » صحبت مي کند و با بچه ها ، اما من به دليل دور افتادن از فضاي «لارستان » ، « لار ي » صحبت نمي کنم ، ولي خوب مي فهم که لارستاني ها چه مي گويند !

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

گراشی ها در کیش یک کلیک چار کلیک می کنند

گراشی ها در کیش ، یک کلیک چار کلیک می کنند / 3
نوشته شده در چهارشنبه دهم مرداد 1386 ساعت 23:27 شماره پست: 175
صادق رحمانی : کیش در هفتم تا نهم مرداد ماه، همچنان شرجی است با 35 درجه بالای صفر و روزانه آماده پذیرایی از مسافرانی است که در پی تبلیغات تلویزیونی راهی می شوند تا در این بازار مصرفی خرج کنند. رفتن به کیش جزو افتخارات بچه ها حتی بزرگ سال ها محسوب می شود. مقررات مربوط به لباس و پوشش اسلامی همان است که در تهران و دیگر شهرها حاکم است، اما این جا زنان در خود راحتی بیشتری احساس می کنند. در طول دو روز اقامت هیچ مورد نظامی و انتظامی در این شهر ندیدیم. همه چیز طبق نظم و انضباط حساب شده و غیرمحسوسی به پیش می رود. گراشی ها طبق سنت دیرینه و نیاکان خود، در کیش در حالت تجرد به سر می برند و رنج سفر، غربت را و دوری از زن و فرزند به قول شوخ طبع گراشی محمود امینی با چمدان های پر از سوغاتی جبران می کنند!
________________________________________
در مرکز خرید زیتون، نیز چند مغازه گراشی وجود دارد بازرگانی کریم زاده، فروشگاه لوازم الکترونیکی قاسم خواجه پور ، فروشگاه کیف و کفش عظیمی رسیدیم. حسین عظیمی پس از دریافت دیپلم به دلیل این که برادر شهید بوده معاف شده است و اکنون در جزیره کیش کار می کند. او در فروردین امسال، با خانم استوار پیمان ازدواج بسته اند. از او می پرسم چند سال است در کیش به سر می بری؟
پنج سال است که این جا هستم، قبلاً در فروشگاه قاسم خواجه پور کار می کردم الان در این فروشگاه هستم. قبلاً هر شش هفت ماهی به گرا می رفتم ولی حالا هر سه ماه یک بار. و از نظر من مشخص است که چرا زمان ماندنش کاهش یافته است او تشکیل خانواده داده است و به همین دلیل پرشتاب تر به گرا می آید. چهرۀ نمکین او رگه هایی از چهرۀ شهید ناصر عظیمی دارد، وقتی می گوید: من برادر ناصر هستم، باورم نمی شود. گفتم : حتماً ته تغاری هستی. گفت : بله. داشتیم با هم گپ می زدیم که حافظه دوربین عکاسی دچار اشکال شد. می خواستم یک حافظه جدید بخرم. حسین، زنگ زد و بلافاصله پسری شق و رق و سبزه رنگ که با چشم هایش عمق نگاه مرا می کاوید، حاضر شد. در ذهنش مرا مرور می کرد. آخر هم طاقت نیاورد و از من پرسید شما صادق رحمانی هستید؟ گفتم من کمتر در گرا ش هستم و الان بیست سال است در قم و تهران زندگی را سپری کرده ام. وقتی حسین عظیمی از او پرسید که حافظه دوربین عکاسی چه قیمتی است؟ با «زبان مخفی» که بین خودشان رایج است گفت: دو کلیک و چهار و کلیک! این هم جزو زرنگی ها و ذکاوت گراشی هاست. بعد از محمد آیینه افروز پرسیدم منظورتان از دو کلیک یا یک کلیک چیست؟ گفت: یک کلیک یعنی ده هزار تومان و آنچه بعد از آن می آید، بر پایه هزار تومان است. بنابراین یک کلیک و چهار کلیک ؛ یعنی چهارده هزار تومان. استفاده از زبان مخفی، برای هماهنگ شدن بین فروشندگان گراشی است تا مشتری از قیمت ها سر در نیاورد. راست و حسینی اش از این طرز فکر خوشم آمد. او البته تجربه های دیگری هم داشت، مثلاً این که اگر یک مشتری مستقیماً یک کالا را نشانه گرفت و از قیمت پرسید، معنی اش این است که چند جای دیگر قیمت کرده است در نتیجه برای جذب او باید مقداری قیمت را پایین آورد. محمد آیینه افروز، قبلاً در دبی کار می کرده است، اما می گوید به دلیل غرور بومیان در دوبی، احساس ذلت می کردم و دوست داشتم در کشور خودم کار کنم او به طور میانگین چهارصد هزار تومان در ماه درآمد دارد هر چند می گوید گاهی بیشتر و گاهی نیز کمتر می شود و دلیل آن هم این است که او در سود سالیانه با صاحب سرمایه شریک است. او می گوید وضع برادرم مهدی از من بهتر است و اگر حرف او را گوش کرده بودم، اوضاع بهتر از این بود، ولی بعد گفت: آدم بهتر است روی پای خودش بایستد من از یازده سالگی کار کرده ام و به درس علاقه ندارم. بازار زیتون را ترک می کنیم و به هتل تماشا بر می گردیم. ساعت نه شب 9/5/86 به تهران باز گشتیم و جزیره کیش را با همه جاذبه ها و رؤیاهایش ترک می کنیم. فقط آنچه به یادم می ماند همان یک کلیک و چهار کلیک است و ذوق و ذکاوت گراشی ها در امر تجارت. جعفری راننده جوان سیه چرده بندرعباسی در مسیر فرودگاه به ما می گوید:« در کیش زندان وجود ندارد، اگر کسی جرمی مرتکب شود، پس از انجام مراحل اولیه به بندر لنگه فرستاده می شود و اسم مجرم در فهرست سیاه ورود به کیش قرار می گیرد. کیش از نظر امنیت اجتماعی از درصد بالایی برخوردار است.»
... از مسافرین محترم پرواز شماره 171 هواپیمایی ساها به مقصد تهران تقاضا می شود برای سوار شدن به هواپیما به خروجی شماره یک مراجعه فرمایند...
گراشی ها در کیش ، یک کلیک چار کلیک می کنند / 2
نوشته شده در پنجشنبه یازدهم مرداد 1386 ساعت 9:28 شماره پست: 176
صادق رحمانی : یکی از بزرگترین سرمایه داران گراشی در کیش احمد محبی است. او که هم اکنون در دوبی زندگی می کند، در زمان رونق اساسی کیش پنج فروشگاه ظروف کریستال دایر کرده بود که اکنون به دو فروشگاه تقلیل یافته است:فروشگاهی در پردیس یک و فروشگاهی در بازار عرب ها. احمد محبی در تهران، شیراز، یزد، تبریز، مشهد، بندرعباس، قشم، فروشگاه کریستال دارد. او ظروف خود را از کشور فرانسه به بازار داخلی وارد می کند، یکی از نکات جالب توجه این است
________________________________________
که همه کارگران و کارگزارانِ او در تمام شهرها گراشی هستند. علت را از آقای محمدرضا شیخی متولد 1366 می پرسم، او در بازار عربها به فروشندگی یکی از شعبه های ظروف کریستال احمد محبی مشغول است. شیخی می گوید: حاج احمد به کس دیگری غیر از گراشی ها اعتماد ندارد. به همین دلیل کارهای خود را در همه شهرها به نمایندگان و کارگران گراشی سپرده است در همین کیش ، نماینده حاج احمد ، آقای محمدرضا رضانیاست. او سالی یک یا دو بار به نمایندگی های خود در ایران سر می زند.
- حقوق و مزایای شما چگونه است؟
- حقوق ما ماهانه 210 هزار تومان است. با محل خواب و خوراک رایگان که به عهده آقای احمد محبی است. البته این جزو مزایای ماست، اما مشکل اساسی ما مسئله بیمه است. ما بیمه نیستیم.
عیسی درفش متولد 1364 در گراش نیز شیخی را همراهی می کند و می گوید ما این جا راحت هستیم، اما دلمان می خواهد که بیمه شویم. چون آینده ما با بیمه تضمین خواهد شد. درفش از پدری گراشی و مادری اهل لطیفی متولد شده است. او با چشم های سبز رنگ و محجوب ، ادامه می دهد: بیشتر مشتریان ما از تهران می آیند. آنها می گوید: قیمت ها با تهران تفاوت محسوسی ندارد. ساعت کار آنها از 9 صبح تا 30/1 بعد از ظهر و از ساعت 5 عصر تا 30/10 شب است. آنها می گویند دلمان برای خانواده یمان بسیار تنگ می شود. دوست داریم زودتر به گراش برگردیم ولی شرایط کاری دشوار است و این اجازه را به ما نمی دهد.
فروشگاه چینی آلات محبی، در پردیس یک بزرگتر از بازار عرب ها هاست. مسئول این فروشگاه محمد بیگ زاده متولد 1359 در گراش است. او هنوز به فروشگاه نیامده بود .با علی اصغر آشفته صحبت می کنم، آشفته متولد 1361 و فرزند مشکال است. او از فضای یک نواخت کیش خسته است و می گوید: موقعی که از کار فراغت پیدا می کنیم، وقت استراحت است و فرصت تفریح نداریم. ابوالحسن محبی متولد 1361 در گراش ، حدود چهار سال است که در این فروشگاه فعال است. هم چنین جواد پرده نشین متولد 1365 فرزند محمدعلی که در مجموع دو سال و به سفارش آقای محمدرضا شیخی و گزینش های محبی در این فروشگاه کار می کند. آنها هم بیمه نیستند، اما چنانچه بیمار شوند تمام مخارج آن توسط آقای احمد محبی پرداخته می شود. پرده نشین به شعرهای گراشی علاقه مند است و به کتاب انار و بادگیر علاقه زیادی دارد. حقوق ماهانه کارگران و مسوولان از دویست هزار تومان تا چهارصد هزار تومان نوسان دارد.
در بازار عرب ها گراشی های دیگری نیز به فروشندگی مشغول هستند. ابوالفضل پورشمسی، فرزند مرتضی .ابوالفضل متولد 1366 در گراش است و تحصیلات خود را تا اول دبیرستان ادامه داده است و سپس به کیش آمده است. فروشگاه عمران که او در آن جا کار می کند، متعلق به ابراهیم حسین پور (گرگین) و عمران صالح پور است.
او هر شش ماه یک بار، به مدت پانزده روز به گراش می رود. از او می پرسم در گراش چه کار می کند؟
- در گراش فقط استراحت می کنم. شب ها و جمعه هم به صحرای حسن آباد در گراش می روم و با اهل خانه و اقوام تفریح می کنیم.
پرشیا کیش ، همسایه دیوار به دیوار فروشگاه عمران است. پرشیا کیش متعلق به آقای حسن باقری و برادران است. پشت پیشخوان جعفر باقری فرزند صیاد متولد 1361 در گراش قرار دارد. فعلاً سرش خلوت است و با هم گپ و گفتی می کنیم.من پنج سال است که در کیش کار می کنم و جدیداً به این مغازه آمده ام. سالی یک بار به گراش می روم و چون گراش گنجایی برای فعالیت تجاری وجود نداشت به کیش آمدم. در مغازه سه باقری دیگر نیز وجود دارد که دو تای آنها دختر خانم هستند و برای گذران تعطیلات تابستانی به کیش آمده اند. زهرا باقری فرزند صیاد و فارغ التحصیل رشته کامپیوتر از مدرسه اسعدی در گراش و مریم باقری فرزند محمد، محصل ده ساله و طبق عادت کودکان کمی بازیگوش. جعفر هنوز با برادرش برای دریافت پول به صورت ماهانه یا شراکت صحبت نکرده است و نمی داند که آپارتمانی که در آن زندگی می کند، به چه قیمتی در ماه اجاره کرده اند. معمولاً اگر از همان اول قراردادها مشخص نباشد، بعدها دچار مشکل می شوند. امیدوارم این یکی به خیر بگذرد!
چند مشتری وارد مغازه می شوند و فلاسک چای استیل خریداری می کنند. مردی چاق با ریش به اصطلاح پرفسوری ته لهجه شیرازی ، بر سر قیمت فلاسک چای چانه می زند.
گراشی ها در کیش، یک کلیک چار کلیک می کنند / 1
نوشته شده در جمعه دوازدهم مرداد 1386 ساعت 9:33 شماره پست: 177

صادق رحمانی : کیش به دلیل موقعیت جغرافیایی اش همواره مورد توجه بازرگانان بوده است.
جزیره کیش، در سال 1361 خورشیدی، به عنوان نخستین منطقه آزاد تجاری ایران شناخته شد. این جزیرۀ بیضی شکل بیش از 90 کیلومتر مربع مساحت دارد. بلندترین نقطه آن از سطح دریا 45 متر است. هوای آن 60 درصد رطوبت دارد و متوسط دمای شش ماهه اول سال 30 درجه سانتی گراد است. پاییز و زمستان زیباترین فصل های جزیرۀ کیش است.
________________________________________
بیشتر مسافرانی که با هواپیما به کیش می آیند، آرامش و رفاه کیش را می ستایند. مسافران می خواهند چند روزی دور از هیاهوی زندگی در شهرهای بزرگ به این جزیره بیایند و از فضای رؤیایی آن استفاده کنند. علاوه بر آرامشی که بر سواحل مرجانی کیش موج می زند، خرید از بازارهای نوپدید، شیک و مدرن این جزیره نیز یکی از سرگرمی های مسافران است. سرگرمی ای که بیشتر پدر خانواده را آزار می دهد! کیش جزیرۀ رؤیایی برای زنان و کودکان و نوجوانان است. اتباع خارجی برای اقامت 14 روزه در کیش به دریافت روادید یا به قول خودمان جواز ورود، نیازی ندارند. اما اگر بخواهند اقامت طولانی تری داشته باشند، باید ده روز پس از ورود برای تمدید اجازۀ اقامت شان اقدام کنند. برای بازدید از جاذبه های گردشگری به مدت سه ساعت باید نفری هفت هزار تومان پرداخت کرد. از خیرش می گذریم. کشتی یونانی، شهر تاریخی حریره، آکواریوم و نما یشگاه خزندگان، پارک ساحلی مرجان، از جمله جاذبه های گردشگری این سامان است.
برای مردان و زنانی که با ما همسفرند، جاذبه بازارها بیشتر است. با این که در بروشور معرفی جزیره نام همه بازارهای بزرگ و کوچک به چشم می خورد. مردم بازار عرب ها زیتون و مریم را در فهرست بازدیدهای خود قرار می دهند. در بازار پردیس 1 و 2 ، مرکز تجاری، بازار مروارید، ، پانیذ، اجناس گران تر و با کیفیت تر است. فروشندگان تا دلشان بخواهد قیمت ها را بالا و پایین می کنند.
با سهمیه بندی بنزین در ایران، جزیره کیش نیز از این امر مستثنی نیست، با این حال برای تاکسی هایی که در این جزیره تردد می کنند ماهانه 400لیتر بنزین با قیمت 100 تومان و 450 لیتر با قیمت 600 تومان و به طور آزاد سهمیه دارند.
گراشی ها در طول سالیان، برای زندگی بهتر همواره در کوچ و مهاجرت بوده اند، گراشی ها در لشتغان به گواهی سدیدالسلطنه کبابی در کتاب سفرنامه ی خود به امر سفالگری مشغول بودند. کوزه های بزرگی که آنها می ساختند از طریق دریا به برخی کشورهای آفریقایی صادر می شد. بعدها به دبی، بحرین، کویت و قطر رفتند و رنج غربت و سفر را بر خود هموار کردند تا بتوانند سطح زندگی خود را ارتقا دهند. آنها زمانی به کشور امارات رفتند که هنوز از این تمدن جدید هیچ خبری نبود، آنها می گویند دبی در دهه شصت میلادی جز چند مغازه و ساختمان و بادیه نشین ها خبری نبود و شیوخ خود برای خرید به مغازه ها مراجعه می کردند. در سی سال گذشته کشورهای امارات به مدد نفت و گاز و فروش آن به بازارهای جهانی از رشد فزاینده ای برخوردار شده است . برخی از گراشی ها که توان یا حوصله حضور در دوبی و کشورهای دیگر عربی نداشتند در دهه هفتاد خورشیدی و با اوج گرفتن تبلیغات به کیش مراجعه و سرمایه گزاری کردند، از آن همه، امروزه تعدادی انگشت شمار در کیش مانده اند.
حسین نوروزی از گراشی هایی است که هم اکنون در کیش فروشگاه کفش دارد و بیشتر اجناس خود را از دوبی و چین تهیه می کند. او قبل از سال 1380 در گراش و در لوازم التحریر فروشی حافظ فعالیت می کرد. نوروزی در مرکز تجاری کیش که یکی از بزرگترین مراکز خرید در کیش است، با ناصر نریمانی فداغی شراکت دارد و به نظر می رسد که از حضور و تلاش تجاری در کیش راضی است. نام فروشگاه را برادرش احمد نوروزی با عنوانِ «کیش موزه» برگزیده است و بر اهل ادب پوشیده نیست که موزه همان کفش است.
حسین نوروزی پیش از این که کفش فروشی داشته باشد، لوازم برقی همانند، رادیو، سشوار، دوربین عکاسی و ضبط و دیگر وسایل برقی را به مشتریان عرضه می کرده است. از او می پرسم:
- چگونه از گراش به کیش مسافرت می کنی؟
ما از طریق بندر چارک به کیش می آییم. در حقیقت فاصله بندر چارک تا کیش با قایق نزدیک به یک ساعت است.
- از گراش تا بندر چارک را چگونه سفر می کنی؟
- با آژانس های تلفنی، موقعی که بنزین سهمیه بندی نشده بود، با هزینه بیست و ینج هزار تومان از گراش به بندر چارک که جزو شهرستان بندر لنگه است می آمدیم، اما با توجه به سهمیه بندی بنزین، قیمت ها به دو برابر افزایش پیدا کرده است. الان چهل و پنج هزار تومان کرایه گراش تا بندر چارک است. سهمیه بندی بنزین، برای کارگران حقوق بگیر گراشی مشکلاتی ایجاد کرده است. بنابراین سودی برای آنان ندارد که این همه راه بیایند و با ماهی مثلاً دویست هزار تومان در کیش کار کنند.
- کرایه بندر چارک تا کیش چقدر است؟
از بندر چارک تا کیش هر نفری چهار هزار تومان هزینه دارد. البته قرار است با راه اندازی اسکله آفتاب مسیر کیش تا بندر چارک را کوتاه کنند. قرار است از اسکله آفتاب واقع در روستایی با عنوان گُرزه به کیش قایق ها رفت و آمد کنند. زمان صرف شده در این مسیر به 20 دقیقه کاهش پیدا خواهد کرد.
آقای ناصر نریمانی فداغی که اصالتاً گراشی است، جوانی مؤدب و آراسته است. او نیز همانند دیگر همشهری ها پس از پایان خدمت سربازی به امر تجارت مشغول شده است. او و حسین نوروزی اظهار می دارند گراشی ها در کیش از سالم ترین افرادی هستند که همواره مورد اعتماد سرمایه گذاران قرار می گیرند. حسین نوروزی به جوان های گراشی پیشنهاد می کند، برای ورود به بازار کار و تلاش به کیش بیایند ، چون هم آرامش و آسایش دارد و هم راه برای پیشرفت تجاری آن ها هموار است.


از کبوترفروشی های بندرعباس تا پارچه فروشان گراشی
نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مهر 1386 ساعت 17:12 شماره پست: 296
صادق رحمانی: چون می دانستم قبل از ظهر به گراش نمی رسم، در هواپیما، صبحانه را صرف کردم. پنیر رامک ، نان بسته بندی شده، مربای یک نفره و چای. بغل دستی ام چون بندری بود، روزه اش را افطار نکرد . مردی جا افتاده و مثل من سبزه. ساعت 30/7 دقیقه صبح به فرودگاه رسیدیم. هوا در آغاز صبح دهم مهرماه 1368 شرجی و حدود 30 درجه بالای صفر، هنوز در بندر کولرهای گازی فضای فرودگاه را مطبوع می کرد. شب قبل را با راشد انصاری هماهنگ کرده بودم که می خواهم از طریق بندر به گراش بروم. چون هواپیمای لار به دلیل کمی مسافر در ایام ماه مبارک رمضان کنسل شده بود. سوار یکی از تاکسی های زرد فرودگاه شدم. راشد گفته بود، بگویم در میدان شهربانی پیاده شوم. 2500 تومان دادم و پیاده شدم.
همه چیز و همه جا برایم غریب می نمود. از این که هیچ کس را نمی شناسم و هیچ کس هم در این صبح غم انگیز مرا نمی شناسد، دلم گرفته بود. از کوچه ای خودم را به بازار قدیمی رساندم. مغازه ها همه باز بود. بغل در بغل هم فروشگاه ها باز بود و منتظر مشتری ها بودند. پیرزن ها، پیرمردها، دختران جوان بساط پهن کرده بودند. سیگار، کفش، لباس های ارزان قیمت، شلوارهای ارزان لی، دمپایی و هزار خرت و پرت جزیی دیگر.
از بازار لاری ها رد شدم. بوی تنباکوی عمانی مشامم را آزار می داد. مردم به من نگاه می کردند. بدجور نگاه می کردند. من با کُت در بازار راه می رفتم و مردان پیراهن تک و آستین کوتاه داشتند. پیش خودشان چه فکر می کردند! می خواستم به پاساژ ستایش بروم. می دانستم در آن جا گراشی هایی هستند که فروشگاه پارچه دارند. یک بار قبلاً سری به علی درویشی زده بودم و آن جا را می شناختم، رفتم. در بزرگ فلزی اش بسته بود. همه ی فروشگاه های اطراف بسته بود. چند کبوتر فروش در کنار دیوار روبه رو ، کبوتر می فروختند. از آن جا رد شدم و به طرف ساحل رفتم. ساحل آرام بود. چند پرنده دریایی، چند کشتی که در دور دست ها لنگر انداخته بود و کارگرانی که در کنار ساحل نشسته بودند. کارگری که پشت گاری بود، سیگار می کشید، دیگری پنهانی چای می خورد و مردی که با یک زیر پیراهن بر تن داشت ، آب می نوشید و به من که با کُت کنار دریا نشسته ام نگاه می کرد. هوا به غایت گرم بود. دوباره از همان کوچه ی کنار میدان هنگام، به سمت پاساژ ستایش رفتم. باز هم بسته بود. انگار روز ملی بسته بودن در بود.
کبوتر فروش ها بودند. خودم را با آنها سرگرم کردم. این کفترها فروشی است:
- بله . قیمت اینها هم از دو هزار تومان تا بیست هزار تومان است. کبوترها برای خودشان اسم داشتند، کله ای، سوسکی، سفید، دم سیاه، سرخ، کله سبز و ... به گفته ی حمید رهبر ، کله ای بهترین کبوتر است، چون خوب می پرد و می تواند 24 ساعت در هوا باشد!
- من با آن لباس های رسمی ، برای کفترفروش ها، غیر قابل اعتماد بودم. می پرسند: شما از نیروی انتظامی هستی و می خواهی وضعیت ما را وارسی کنی. به آنها گفتم: گرا شی هستم و اسم راشد انصاری و فروشندگان پاساژ ستایش را گفتم. کمی اطمینانشان جلب شد. یکی از جوان ها که فکر می کرد خیلی خوش تیپ است گفت: حمید لورکی زاده دویست کفتر دارد. غلام گرگی هم بزرگترین کفتر باز بندر است چون چهارصد کفتر دارد.
درهای پاساژ، باز شد و بلافاصله با کبوترفروش ها خداحافظی کردم. به فروشگاه پارچه سرای شمسی خودم را معرفی کردم. کمی تعجب کردند که اول صبحی ، من آن جا چه کار می کنم. گفتم از تهران می آیم و قرار است ساعت 10 با آقای مهدی خبازی که برای کاری به بندر آمده است به گراش بروم. از مصطفی شمسی پرسیدم از چه سالی به بندر آمده است. گفت: از سال 1369 . برادران شمسی، در کار پارچه فروشی بوده اند. مجتبی شمسی متولد 1351 در گراش است. او از فروش راضی است به ویژه هنگام تعطیلات و در حوالی عید نوروز. وضعیت بسیار خوبی است. الهه و شبنم دو دختر او هستند.
مصطفی هم متولد 1347 در گراش است، فاطمه و اسماء دختران او هستند. آنها در بندرعباس زندگی راحتی دارند و در تعطیلات به گراش می روند.
برادران شمسی می گویند در این پاساژ 22 مغازه گراشی وجود دارد که پارچه می فروشند. حسنعلی و حسینعلی عزیزی، عبدالله و محمدرضا رجب پور ، مهدی خورشیدی، عباس شمسی خواه، علی درویشی، رضا و علی غفاری ، جواد شبانی و دیگران.
درباره ی علی درویشی پرسیدم که چرا از این جا رفت. گفتند: علی همیشه دو دل بود. بالاخره رفت، ولی گفته دوباره بر می گردم. در بندر علاوه بر فروشندگان پارچه این نام ها نیز به فعالیت تجاری مشغول اند: علی اکبر حیدری (ظرف فروشی) ، یوسف مظفرزادگان (پارچه فروشی) حسینعلی مظفر ی (مدیر کارخانه ی یخ سازی) ، محمدعلی نظری (فروشگاه پارچه).
بیشترین پارچه ای که در بندر از گراشی ها می خرند، پارچه ای به نام گیپور که برای دوختن لباس های رسمی و مجلسی تهیه می شود. بیشتر خریداران زن هستند.
آنها برای این که گراشی بودن خود را فراموش نکنند، در مراسم مذهبی، در حسینیه ی لاری ها و یا در کارخانه ی یخ سازی آقای حسینعلی مظفری، جمع می شوند و به عزاداری می پردازند.
پارچه ها معمولاً کره ای و ژاپنی است و از شهر دوبی در امارات وارد بندرعباس می شود. مهدی خبازی زنگ می زند و می گوید تا نیم ساعت دیگر روبه روی بازار اوزی ها باش تا رهسپار گراش شویم. هوا همچنان گرم است می خواهم از فروشگاه بیرون بیایم. راشد وارد می شود. با هم از شمسی ها خداحافظی می کنیم و از بازار لاری ها رد می شویم و به بازار اوزی ها می رسیم. دوست دارم حالا که به این جا آمده ایم با یکی از قدیمی ترین بازاریان اوزی صحبت کنیم.
وارد مغازه ای می شویم. کولر گازی روشن است. راشد، معرفی می کند و با آقای سهراب هنری، متولد 1349 ، فرزند عبدالرزاق گفت و گو می کنم. اوزی ها به نام های عبدالرزاق و محمدنور خیلی علاقه مند هستند. سهراب، گفت: شش ماهه بودم که با پدرم به بندر آمده ام و شناسنامه ام صادره از بندرعباس است. او فروشگاه عطر و ادکلن دارد. کلمن آب، از آن کلمن های امروزی در کنار در نصب شده است. او دو پسر به نام های میلاد متولد 1378 و محمدمبین متولد 1385 دارد. چون کمی تردید داشت تاریخ تولد میلاد را از روی کپی شناسنامه اش می خواند.
تشنگی امان از من بریده بود، در دل گفتم سهراب که مرا نمی شناسد. گفتم آقای هنری آب در بساط دارید؟ گفت: نه! ببخشید. بعد هم نگاه تعجب آمیزی به من انداخت بعد توضیح دادم که من از تهران می آیم و مسافرم و مسافر روزه ندارد.
از آنجا خارج شدیم و همچنان دنبال یکی از قدیمی ترین اوزی ها، در بازار اوزی ها که به فروشگاه احمد محبی برخوردیم با دو فروشنده ی گراشی ، این هم از آن حکایت هاست. شما مرکز هر استانی بروید فروشگاه محبی را خواهید دید با دو سه فروشنده ی گراشی! علی افشار (1354) فرزند مرحوم حاج شکرالله، که بعد از سربازی پنج سال در کیش بوده است و حالا اینجاست . ماهی 300 هزار تومان عایدی اوست. و مهدی قائدی (1364) فرزند محمدعلی، او قبل از خدمت در کویت بوده است و در سوق مبارکیه با پدرش در یک سوپرمارکت مواد غذایی کمک رسان او بوده است. حقوق او به دلیل سابقه کمتر در فروشندگی پنجاه شصت هزار تومان کمتر است . آنجا هم همچنان تشنه ام اما دیگر خجالت می کشم به همشهری هایم بگویم، آب دارید یا نه؟چون از تعجب شاخ در می آورند. بی خیال می شوم. مهدی خبازی هنوز سرقرار نیامده است. فرصت را غنیمت می شمارم و با راشد به دنبال مغازه آقای بنار ، فروشنده قدیمی اوزی می گردیم. عبدالرزاق بنار، متولد 1317 ، 45 سال است روبه روی ساحل (پارک لاوان) فروشگاه لوازم خانگی دارد. او هم مثل همه ی لاری ها و اوزی ها و گراشی ها، دلبسته سرزمین خویش است. او در اوز خانه دارد و به اقوامش در اوز سر می زند. منزل او در محله ی محمودی در حوالی باغ برکه ی نو قرار دارد.
لوازم خانگی را از تهران و دوبی سفارش می دهد. جنس های خارجی اش فروش بیشتری دارد. دو تا از دخترانش با نامه فائقه و مانیا بنار در بندرعباس پزشک هستند و دختر دیگرش به نام فهیمه ، مهندس کشاورزی است ، فرزندان پسرش نیز در فروشگاه به او کمک می کنند. اسم او عبدالرحمن است. با او خداحافظی می کنم و مهدی را که اندکی جلوتر ایستاده است، می بینم از دور دست تکان می دهم. با راشد خداحافظی می کنم و راه می افتیم. در راهی که به سمت لارستان می رود؛ یعنی بلوار خروجی بندرعباس، سرتاسر بلوار پر بود از فروشنده های بنزین، دوربین عکاسی را از کنار پنجره به سمت نوجوانی که بنزین می فروخت، زوم کردم و نوجوان که آن را تهدیدی علیه خود می دید، دو پا داشت، دو پای دیگر هم قرض کرد و از عرض خیابان به آن سمت فرار کرد . بیچاره فکر می کرد ما مأمور هستیم . آنها بنزین را لیتری 600 تومان می فروختند. یکی از آنها قسم می خورد که هیچ مواد افزوده ای ندارد و از همین پمپ بنزینی های بندر گرفته است و بنزین خالص خالص است. قبل از این که به جاده ی بندر عباس – بستک برویم ، حسن خبازی از دکه ای آب خرید و چون می دانیم قبل از ظهر به گراش نمی رسیم، افطار خود را باز می کنیم. راه را طی می کنیم ساعت 30/12 دقیقه در گراش هستیم. اکنون سه شنبه بیستم ماه مبارک رمضان (10 مهرماه) است و مردم خود را برای شبهای قدر آماده می کنند.

رادیو و خلق فرصت‌هاي نو در عرصه ی دین

تحول در برنامه‌هاي معرفتي و ضرورت طرح غيرمستقيم، جذاب و تاثيرگذار آموزه‌هاي ديني به جاي بعضي برنامه‌هاي مستقيم از جمله رهنمودهایی بود که رهبر فرزانه انقلاب طی دیدار با رییس رسانه ملی به کارگزاران صدا وسیما داده اند.
مهمترین نکته ای که می توان بدان اشارت کرد آن است که. هرجند نظریه های مختلفی در زمینه ی ارتباط دین و رسانه مطرح است، با این وصف رسانه مى‏تواند درخدمت تعمیق بخشیدن به حیات دينى قرار گيرد .
پیشینه ی نسبت « دين» و « رسانه » و بهره گیری از راديو برای تبلیغات دینی، به سال 1920 م. باز مى‏گردد . مسیحیان به منظور رساندن پيام دینی به مردمان ، از اين رسانه استفاده كردند. از آن هنگام تا اکنون، همواره بين دین داران و اصحاب رسانه اختلاف دیدگاه وجود داشته است؛ اما با ورود رسانه‏هاى تصويرى و قدرت فزاينده و تأثيرات آنها بر فرهنگ دينى، دغدغه‏ها نسبت به تعامل دين و رسانه افزايش يافته است.
رسانه‏ ها، بر پایه ی ارتباط و جذب مخاطب استوار است. تعدد وسايل ارتباطی جدید، محدوديت زمان و توان مخاطبان و ترويج افكار سكولارى در سطوح مختلف، ما را در عرصه رقابتى جدى قرار داده است كه ضمن جديت در بازنگری و کارکرد دیروز خود، به بازنگری و دستیابی به کارکردهای نو بپردازيم تا شگردهاى تبليغى دشمن را شناسايى و با آن ها مقابله كنيم.
در شرايط امروز جامعه كه مرزهاي فيزيكي و جغرافيايي در عرصه فرهنگ وانديشه به نوعي از ميان برداشته شده است و جامعه اطلا‌عاتي هجمه گسترده‌اي از انديشه‌ها، مكاتب واشكال گوناگوني از الگوهاي زيستن را روانه زندگي انسان امروزي نموده است جا دارد بسيار بيش‌تر از گذشته در انديشه باز شناسي، تبيين، تبليغ و ترويج الگوهاي رفتاري اسلا‌م همت گماشت.
همان گونه که آگاهید معرفت وشناخت نسبت به زوایای گوناگون اين فناوری، يكى از موضوعات اساسی است و ضرورت دارد ، ظرفيت ها، نظريه‏هاى مختلف ارتباطى و شيوه‏هاى به كارگيرى عناصر ارتباطى، آن را براى پيام‏رسانى دينى، به خوبى بشناسيم تا بتوانيم جایگاه خود را با رسانه های نوين باز شناسی کنیم و با آگاهى بیشتر و آسيب کمتر، ازتوانمندی های آن در راه ارزش ها به بهترين صورت استفاده كنيم.
رسانه شنیداری رادیو، در نسبت با دیگر رسانه های دیداری و نوشتاری برای ترویج ظرفیت مناسب تری دارد. هرچند هر کدام از این رسانه ها نیز به نوبه خود محملی برای گسترش ارزش ها می تواند باشد.
قالب های مختلف برنامه سازی ، از جمله برنامه سازی برای کودکان ونوجوانان با رویکردهای هنری ،پخش سخنرانی، میزگردهای چالشی در حوزه کلام اسلامی ، تهیه برنامه های نمایشی بر اساس آموزه های اسلامی و انواع و اقسام برنامه های ترکیبی که در رادیو پیشینه دارد بستر مناسبی را برای تحول محتوایی و شکلی به وجود آورده است. البته ناگفته پیداست که منظور از نوآوری ، خلق فرم های جذاب و هنرمندانه ی رادیویی است و گرنه سنت های الهی تغییر و تبدُلی در آن راه ندارد.
رادیو، هرچند تا به امروز بسیار عفیف تر از رسانه های دیداری بوده است،اما شایسته است ضمن آسيب شناسي شکلی و ترسيم حركت اصولی در حوزه ی دین ، با زمان شناسي هوشمندانه و خلق فرصت‌هاي نو، افق تازه و اميدبخشي براي حاكميت گسترده تر پيام الهي و انساني در توليدات رادیو فراهم نماید.

جوان و رادیو سوالی پیش


« جوان ، راديو و سئوالي پيش رو »يک رسانه براي اين که پيام خود را باموفقيت به گيرندگان برساند بايد دو ويژگي داشته باشد : نخست انطباق پيام با انتظارات ، نيازها و ذوق وعلاقه مخاطبان و دو ديگر ، سازگاري وتمايل رسانه به ايجادتغييردرمخاطب . سازگاري وانطباق بايد دوبال يک پروازباشندوهرکدام بدون ديگري ناکامل است .پيش از پرداختن به مسئله « راديو » و « جوان » گفتني است که راديو در ايران ، همانند بسياري ازکشورهاي جهان ، به رسانه اي اتفاقي تبديل شده است . تنوع و تکثّر درسپهر رسانه اي امروز اين فرصت را از راديو گرفته است که همانند دهه هاي سي وچهل ، يکه تاز عرصه رسانه ها باشد اتفاقي بودن راديو در ايران ؛ يعني اين که جادوي تصوير ، عادت مردم را براي شنيدن راديو تغيير داده است و در حقيقت تلويزيون ، کار راديو را هم انجام مي دهد ... بااين تفاصيل ، راديو را بايد به طور اتفاقي در خانه يا محل کار و يا اتومبيل شنيد .اتفاقي بودن راديو ، از سويي و ويژگيِ امکانِ شنيدنِ راديو درحين انجام دادن ِکارهاي ديگر ، باعث شده است که راديو نيازي به تامل جدي و مستمر نداشته باشد . از اين نکته درمي يابيم که برنامه هاي راديو بايد سطحي ساده و غير عميق داشته باشند ، اما آيا رسالت راديو به همين جا ختم مي شود که ما مخاطبان خود _ بويژه جوانان _ را درسطحي نازل از انديشه نگاه داريم وبه فکر ارتقاي سطح فکري آنان نباشيم . اين جاست که نظريه پردازان رسانه معتقدند که با آگاهي از شناخت نياز مخاطبان بايد به مصلحت آنان نيز انديشيد ، راديو نبايد به تغييرات ظاهري دربين جوانان بسنده کند ، بلکه بايد به درون انديشه هاي آنان نفوذ کند .راديو درسالهاي اخير با متغيري به نام « جوان » رو به رو بوده است که از لحظه اي به لحظه اي ديگر متفاوت است .
جوان درتهران ، از شمال تا جنوب باهم فرق دارد . جوان شهرستاني باجوان روستايي از نظر نقش آنها در زندگي و روحيات و باورها با هم متفاوتند . فکر مي کنيد راديو با توجه به تغييرات آني وتفاوت فضاهاي فکري جوان ، مي تواند همه مخاطبان خود را راضي نگه دارد ؟ مطمئناً اين امر ، صورتِ امکان به خود نخواهد گرفت . دراين صورت سياست راديو بر اين امر متمرکز خواهد شد که به نقاط مشترک جوانان بپردازد وچه راهي بهتر از اين .با توجه به اين مؤلفه ؛ يعني تغييرات سريع فضاهاي فکري جوان واثرگذاري برنقاط مشترک آنان ، راديو بايد درهر« فصل » برنامه هاي خود را متناسب با وضعيت اجتماعي، فکري، روحي ورواني جوان تغيير دهد و در آنها ايجاد تنوع کند .اين برنامه ها درعين حالي که مي تواند با ارزشهاي اجتماعي ما هماهنگي داشته باشد ، بهتر است طبق شيوه هاي هنري عرضه شود و با علايق ونيازهاي جوانان همخواني داشته باشد .با تمام اين اوصاف همواره اين سئوال پيش روي ماست که چگونه مي توان بين اين دومسئله آشتي برقرار کرد : راديو بايد از سقوط ارزشهاي اخلاقي جوانان درجامعه جلوگيري کند و راديو رسانه اي است اتفاقي که براي سرگرمي و اطلاع رساني ساخته شده است ؟

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

عکس یادگاری در رادیو



يازدهمين جشنواره بين‌المللي راديو و سومين اجلاس جهاني راديو از پنجم تا هفتم خردادماه در زيباکنار برگزار مي‌شود . این عکس ساختمان شهدای رادیو ست.
حسین قلعه قوند؛ صادق رحمانی؛ محمد علی شاه محمدی و ابوالحسن حسینی در سال 1387 میهمان ما بودند.

گویش گراشی با طعم آمریکایی

گويش گراشي با طعم آمريکايي ؛ همه دکترهاي خانواده عبدالغني سعادت

بهار و تعطيلات سال نو ، فرصتي است که گراشي هاي مهاجر ، از سراسر جهان ، به سرزمين آباء و اجدادي خود رهسپار شوند . بسياري از گراشي ها از دير سالها براي امور تجاري و بازرگاني به کشورهاي آن سوي آب کوچ کرده اند و گاهي نيز ماندگار شده اند . هم اکنون کهنه گراشي هايي در بحرين حضور دارند که از شصت سال پيش از گراش کوچيده اند و ديگر به اين سرزمين بازنگشته اند . من خود در بحرين در بهمن ماه 1385 با حيدر و داوود اماني ملاقات کردم و خاطرات فراواني از کودکي خود داشت ...
برخي از گراشي ها نيز براي تحصيل علم و دانش به شهرهاي مختلف ايران و هم چنين به خارج از کشور رفته اند . قم ، مشهد ، تهران ، شيراز مامن دانشجويان و طلاب گراشي است . از اين ميان برخي ديگر نيز که از امکانات بهتر مالي برخوردار بوده اند به کشورهاي خارجي سفر کرده اند .
يکي از خانواده هاي اصيل گراشي که تقريبا همه اعضاي آن به تحصيل علوم پزشکي پرداخته اند ، فرزندان حاج عبدالغني سعادت است . دکتر عباس سعادت (دندانپزشک) دکتر محمد حسين (جراح عمومي) دکتر محمد جواد ( فوق تخصص گوارش) دکتر اسعد ميرزا(متخصص قلب و عروق) دکتر جمال (روانپزشک) دکتر فرحناز(پزشک عمومي) و فرشته سعادت ليسانسيه مامايي، دکتر علي نقي دارا و مهدي محسن زاده ( مدير آموزش دانشکده علوم پزشکي امام جعفر صادق (ع ) دامادهاي خانواده .
به مناسبت سفر نوروزي دکتر جواد سعادت به گراش ، در منزل حاج عبدالغني در بازار قديمي حاضر شديم و با او و اعضاي خانواده سعادت گفت و گويي انجام داده ايم .
دکتر عباس سعادت که هم اکنون در تهران به طبابت مشغول است ، تحصيلات خود را در سال 1357 از دانشگاه ملي ( شهيد بهشتي فعلي ) نيمه کاره رها کرد و براي تحصيل به کشور فيليپين رهسپار شد . پس از تحصيل در آن کشور و دريافت درجة دکتراي تخصصي به مدت 23 سال در دبي فعاليت پزشکي داشت و اکنون دو سال و اندي است که به تهران آمده است . او درباره گراش مي گويد : اکنون که پس از 15 سال به گراش آمده ام ، وضعيت شهري گراش خيلي تغيير کرده است ؛ چه از نظر تحصيلات و چه از نظر وضعيت اجتماعي پيشرفت محسوسي داشته است.
دکتر محمد جواد متولد 1338 که هم اکنون در آمريکا به تدريس طبابت اشتغال دارد ، مي گويد : من به گراش عرق و علاقه دارم و بالاخره به ايران باز خواهم گشت و در اين جا خدمت خواهم کرد ، متعلق به ايران هستيم ، چون هر انساني بايد به مليت و آب و خاک خود افتخار کند . الحمدلله ايران از هر جهت پيشرفت کرده است . مقالات علمي ايراني ها در مسئله پزشکي سرآمد است . مردم گراش به نسبت شانزده سال پيش که به گراش آمدم ، هيچ فرقي نکرده اند ، همچنان خونگرم و صميمي هستند . فقط شهر کمي شلوغ شده است و موتور سيکلت هاي زيادي در شهر عبور و مرور مي کنند که کلافه کننده است .
از دکتر جواد ، درباره رفقاي قديمي اش مي پرسم ، مي گويد : الان فقط از روي قيافه شايد مرا بشناسند ، بعضي ها مرا فراموش کرده اند البته حق هم دارند ، چون تمام دوران تحصيلم را در خارج از کشور بوده ام ، با اين حال روحاني ارجمند دکتر رضا زاهدي ، شهيد ناصر سعادت ، دکتر خليل بهمني ، حجه الاسلام سيد جواد معصومي ، اکبر فروزش از رفقاي صميمي هم بوديم و در مدرسه درس مي خوانديم .
دکتر محمد حسين متولد 1337 در گراش است . او نه سال در انگليس زندگي و دوره فوق ليسانس الکترونيک و ارتباطات را در نيمه راه رها کرده است و سپس در دومينيکن کوبا به تحصيل پزشکي پرداخته است . او هم اکنون دوره ارزشيابي خود را در بيمارستان امام رضا(ع) در مشهد مي گذراند . از نظر او در گراش نظم و انضباط شهري وجود ندارد ، معماري ها و خيابان کشي ها غير علمي است و بافت قديم احتياج به تغيير اساسي دارد . به گفته خودش در انجمن جوانان اسلامي اروپا فعاليت و با سفارت ايران در کوبا همکاري داشته است .
دکتر جواد سعادت آرزو دارد که ايران در عرصه معنوي ، بهداشتي و تحصيل پيشرفت داشته باشد . او دوست دارد گراشي ها در همه جاي جهان هويت خود را حفظ کنند . حتي در خود گراش بسياري از مهاجران آمده اند که بافت فرهنگي و اصالت گراش را به هم زده اند .
آرزوي دکتر عباس سعادت ، سلامتي همه همشهريان و موفقيت هاي فرهنگي و اجتماعي براي جوانان است .
دکتر محمد حسين ، اميدوار است که کساني که تمکن مالي دارند ، از اين امکانات براي تحصيل فرزندان خود اقدام کنند ، اوآرزو دارد در سايه اتحاد همه گراشي ها شهري نمونه ساخته شود .
دکتر جمال سعادت که دير به جمع ما پيوسته بود ، گفت : هيچ چيز بهتر از کسب علم نيست ، حتي از تحصيل مال نيز گواراتر است ، خانواده سعادت همواره سعي کرده اند خود را از نظر علمي ارتقا دهند ، پدرم مي گويد : من براي تحصيل فرزندانم ، هيچ دريغي نداشته ام و اگر به مشکلي برمي خوردم ، حاضر بودم براي ادامه تحصيل فرزندانم کفشهايم را بفروشم .
در جمع صميمي ما در يک بعدازظهر بهاري ، جاي اسعد ميرزا خالي بود . او در آن هنگام در يک کنفرانس پزشکي در دبي حضور داشت . آنچه بيش از هر چيز نظرمرا به خود جلب مي کرد ، لهجه آمريکايي دکتر جواد بود که کلمات گراشي را با شيريني خاصي بيان مي کرد .آيا فرزندان او نيز به گويش گراشي حرف خواهند زد يا اين مسير رو به فراموشي است ؟

کالبد شکافی یک مثل در گویش گراشی

راز زار ؛ کالبد شکافي يک ضرب المثل در گويش گراشي

همشهري هاي ما به هنگامي که کسي در حالت عادي نيست و از مدار تفکر و تعقل خارج شده است اين مثل را به کار مي برند : «زارش اُش با » ] [zarash osh ba
از نوجواني اين مثل را بسيار مي شنيدم اما معناي زار را درک نمي کردم ، فقط مي دانستم براي کسيکه به قول امروزي «قاطي» کرده است اين مثل را به کار مي برند . بعدها که با اصطلاحات موسيقي محلي آشنا شدم و چند کتاب در اين باره خواندم به راز زار پي بردم .
زار ، در حقيقت ، آن موجود خيالي است که در جان و روح بيمار رواني رسوخ کرده است و او را از حالت عادي خارج ساخته است . امروزه زار به معناي مراسم آئيني در جنوب ايران _ بندر عباس _ ميناب و بوشهر است که با آن بيماري هاي رواني را مداوا مي کنند .اين آئين ، در واقع نوعي موسيقي درماني است . موسيقي زار ، چه از نظر سازها و چه به لحاظ نغمه ها و آوازها ، با ديگر اشکال موسيقي در بنادر جنوب کاملا متفاوت است . شايد دليل آن اين باشد که اين گونه موسيقي درماني از طريق آفريقاييان که براي تجارت به بندر عباس مي آمدند ، بين مردم آن سرزمين شيوع پيدا کرده باشد .
در سرزمين لارستان بيماري زار ، معمولا با اصطلاحاتي همچون باد و مضرت نيز شناخته شده است ، مثلا مي گويند فلاني مضرتي شده است . اين بادها همواره اسباب ناراحتي هستند . مضراتي ها بيشتر زير درختان ، مخصوصا زير درخت کنارهاي قديمي ، يا کنار برکه ها هستند .
غلامحسين ساعدي در صفحه 33 کتاب اهل هوا (انتشارات مو سسه مطالعات و تحقيقات اجتماعي، تهران 1345 ) مي نويسد : « بادها سراغ همه مي روند از بچه اي که در گهواره است تا پيرمردي که لب گور ايستاده ، اما جوانها را بيشتر دوست دارد ...بادها همچون آدميان يا مسلمان هستند يا کافر . باد چه کافر باشد ، چه مسلمان ، وقتي سراغ کسي رفت او را مرکب خود ساخته ، دير يا زود هوايي اش مي کند . بادهاي کافر بيشتر موذي و خطرناک هستند ، چنان که ممکن است مرکب خود را هلاک هم بکنند ، اما کم تر ديده شده است که يک باد مسلمان مرکب خود را به نابودي بکشاند ... براي رهايي از درد و شکنجه يک باد هميشه بابا يا ماماي آن باد مي روند . هر باد براي خود يک بابا و يک ماما دارد .»
زار ، شايع ترين بادهاست . بيشتر مبتلايان گرفتار اين بادها هستند . زارها همه کافرند و از جاهاي مختلف مي آيند . بيشتر از سواحل شرقي آفريقا ، زنگبار و سومالي و حبشه ، بعد از عربستان و هندوستان که کوههاي اسرار آميز و درياهاي بسيار بزرگ دارند .
زار به اعتقاد ساحل نشينان ، يک جن است که وارد بدن انسان مي شود و او را به نوعي جنون مبتلا مي کند .
زارها ، بيش از هفتاد نوع هستند و بيش از همه به سراغ ماهيگيران ، کشاورزان ، گدايان و سياهان مي روند .
براي مداواي شخصي که به زار مبتلاست آداب و رسوم خاصي وجو دارد ... براي بيرون کردن جن ، شخص مبتلا را مي خوابانند ، انگشتان شست پاهايش را با موي بز به هم مي بنند ، مقداري روغن ماهي هم زير دماغ مبتلاي زار کشيده و چند رشته موي بز آتش زده زير بيني وي مي گيرند و بعد بابا خيزران جن را تهديد مي کند که از بدن وي خارج شود و با ضربا هايي که به تن بيمار مي زند ، جن با جيغ و داد و ناراحتي زياد ، مرکبش (بدن بيمار ) را رها مي کند ...
در مجلس زار بر خلاف مجالس بادهاي مسلمان آوردن اسم خدا و رسول و ائمه اطهار (ع) حرام است ...
در اين آئين بيمار رواني را در محوطه اي قرار مي دهند و مرداني را با سازها و اورادي که غير قابل فهم است ، تلاش مي کنند زار را از بدن بيمار خارج کنند و روح بيمار را از دست زارها رها سازند ...
بنابراين ، به مثل برگرديم : « زارش اُش با» يعني يارو ، دچار بيماري رواني است و براي در مان او بايد دست به کار شد .
اين نوشته را پس از شنيدن مجموعه قلندوار که به آهنگ سازي دوست هنرمند جناب عماد توحيدي و صداي متفاوت عليرضا افتخاري منتشر شده است ، نوشتم و تقديم باد به عماد خان با عرض پوزش .

سرود آفتاب » ديوان اشعار مرحوم شيخ علي اصغر رحماني گراشي جويمي لارستاني

احمد اقتداری
دوست فاضل آقاي صادق رحماني عزيزم
کتاب سرود آفتاب :
دو سه سال پيش اين ديوان شعر را با لطف بسيار براي من فرستاده ايد . يکبار در آغاز دريافت کتاب آنرا شتابزاده ورق زدم ، چون مخلص در آغاز نوجواني مرحوم شيخ رحماني (پدر مغفور مسرور شما) را در گراش مي ديدم و آن مرحوم را با من که خانزاده اي تازه برآمده و مشتاق سواد و معرفت مي ديد با همه اشتغالات بر من و نوع من لطفي بيدريغ داشت . گهگاه در ايام عزاداري برپاي منبر او مي نشستم و از صداي ظريف و پر طنين او که قطعا با علم موسيقي (آواز ) و رديف خواني آشنائي داشت حالي مي کردم . خاندان من (خوانين گراشي) بخصوص مرحوم قهرمانخان اقتداري را با شيخ دوستي و حسن روابط بود و گهگاه آن مرحوم مرا در خانه بعض سرشناسان چون مهمان مکرم و بسيار محترم مي ديدم .. حافظه من ، مرا به روزگاري نزديک به 75 سال پيش مي برد و او را بياد مي آورم خدايش رحمت کناد به منه و کرمه .
اما کتاب سرود آفتاب را با مسرت بسيار دوباره خواندم و دريافتم که هنوز اندر عراق هستند مردماني که به امور فرهنگي علاقه دارند و دريافته اند که باقيات صالحات همان کار و کوشش و نوشتن و سرودن و همت و بخشش و حمايت مالي در امور فرهنگي است بهر صورت و بهر طريق که در توانايي مرد يا زن فرهيخته و خير فرهنگي باشد . من مرحوم حاج حسين کامروا را نديده ام اام بجهت همتي که فرموده است و کتاب سرود آفتاب را با حمايت ايشان چاپ کرده ايد جاي سپاسگزاري آن مرحوم برهمه فرهنگدوستان بخصوص آنها که به سرزمين فرهنگ لارستان پرداستان علاقه دارند فرض است .
سرود آفتاب ديوان شعر مرحوم شيخ علي اصغر رحماني بمانند «ديوان شيداي گراشي» ، «ديوان صحبت لاري» ، «ديوان حاج رستم خان لارستاني» ، «ديوان تاب اوزي» و امثال آنها که از شعراي لارستاني اوسط و اواخر دوران قاجاري بجاي مانده است سراسر و همسان و هم زبان و هم دل و يک رنگ است . همه انها به شيوه شاعري آن زمان در توحيد و نعت حضرت پيامبر و آل و اولاد مطهرش است . پيشتر اين شاعران به قصيده سرايي توجه داشته اند به غزل سرايي البته غزليات آنه نيز خالي از ملاحت و ظرافت نيست .
خوب بود شرح حالي از مولد و موطن و مسکن و مسافرت و حوزه درس و بحث و معلمين و شاگردان آن مرحوم مي نوشتيد و تنها به ذکر آنچه خود آن مرحوم يادداشت کرده است (آنهم به طور اختصار ) و در ضمن مقدمه شاعرانه پر از احساس و اندوه شاعر مابانه اکتفا نمي کرديد تا خواننده کتاب بداند که مرحوم شيخ دقيقا در کجا مي زيسته ، اشتغالش چه بوده ، چه درسي مي داده ، معلمين و شاگردانش چه کساني بوده اند ، در چه علومي وارد تحقيق و بحث و تحليل علمي مرسوم آن زمان شده ، آيا از موسيقي و رديف خواني ايراني اطلاعي داشته است ؟ در قصيده نرگس شهلا ص66 کتاب از نواي پهلوي ، عراقي ، حجاز ، بيات حسيني و چند اصطلاح رديف موسيقي سنتي ايران نام برده است .
توجه مرحوم شيخ به کهنه نامهاي تاريخ ايران مانند رستم ، کيقباد ، انوشيروان و غيره حکايت از مطالعه تاريخ ايران قديم دارد .
ظاهرا مانند همه صلحاء دوره معاصر مردي تهيدست و مقروض بوده در قصيده «شق القمر»در اخرين بيت قصيده آمده است :
توقرص ماه شکافي يه تيغ انگشتان فداي دست تو ، اطناب قرض ما بشکاف (ص24)
_ در قصيده موسم عشرت (ص25)
بيت : نماي مدحت ختم پيمبران آهنگ بگوي نعت بحار خريدم فرهنگ !!
مصرع دوم بيت غلط است از روي دستنويس اصلاح فرمائيد (براي چاپ بعدي)
_ در صفحه 44 و 45 قصيده امي مفخم خواننده گمان مي کند مووضع مربوط به «امير مفخم» شخصيت مشهور دوره رضا شاه پهلوي است . در حالي که قصيده در اوصاف امير مومنان يعني حضرت علي (ع)
در اين قصيده لغاتي وجود دارد مانند (سريليون) ! مستريل !
بعيد است که در قلم آن مرد دانشمند چنان بي احتياطي صورت گرفته باشد . از نو دستنويس ها را ببينيد و در يابيد که اين لغات چه بوده است و در چه معاني بکاررفته آنهم در شعر .
بنظرم مي رسد نمادين قصائد را غالبا خود جنابعالي انتخاب کرده ايد چون در بسياري از قصائد نعت عنوان قصيده وجود ندارد البته در غزليات چنين نيست و غالبا عنوان در متن غزل وجود دارد .
_ در قصيده (قبله هشتم) ص99 :
هر که خواهد در سه عالم گردد از غم رستگار
تصور مي کنم «هر که خواهد در دو عالم گردد از غم رستگار » بوده است بوده است . بايد تصحيح شود .
در همين قصيده در صفحه در صفحه 92 آمده است :
ظاهرا توصيف معبر به سوي حرم حضرت رضا (ع) است :
شکل گاوي ساخته بربست عليا از حجر سرهر يک منکشف برعارف دانا بود .
اول ازاصطبل تن گاو طبيعت را بکش غسل کن آنگه در آن جدول که چون دريا بود .

« بست عليا » نام مکاني در روضه رضوي است و معلوم است اما شکل گاودر نزديکي آن يا در آن حدود آن هم حجاري برروي سنگ هيچکس نديده است و حتي در کتاب « مطلع الشمس » تصفح نمودم از چنين سنگي خبري نديدم خوب بود تحقيق فرمائيد چه مردي چون مرحوم شيخ رحماني اهل گزافه و خيالبافي نبوده است .
حتي در قصائد مدائح ونعوت هم ذوق عرفاني و حقيقت بيني او آشکار است و در بند عوام فريبي نبوده است زندگي مادي او هم حکايتي از بي نيازي از عوامفريبي آن مرحوم مي کند مانند مقروض بودن او که عرض کردم .
در قصيده « ديده خونبار»
اي به بها به زخور خاوري مشترک مهر و مه و مشتري
در خور / مشتري / مهر/ مه/ زهره / مريخ / زحل/ حمل/ گاو / کژدم / سرطان / شير / سنبله / جدي / دلو و امثال آن يعني ستارگان و امور نجومي سخن رانده است ؟ آيا در نجوم وستاره شناسي و اختر بيني صاحب اطلاع بوده است ؟ و آيا يادگاري و يادداشتي از اينگونه مقولات در هامش کتب بجاي مانده است ؟
ممکن است برادربزرگتان « آقاي علينقي رحماني » که پيش اطلاعي داشته بادش اگر چيزي بود بنويسد چون شخصيت علمي اين مرد محتاج تحقيق است و حرف شاعري براي نشان دادن شخصيت بي غرض او کفايت نمي کند .
قصيده شيداو زيبايي در وصف نوروز دارد به عنوان « شاخه شکفتني » که در صفحه 129 چاپ شده است و شايد اين قصيده زيباترين و استوارترين قصيده ديوان شيخ باشد . بخصوص از نظر ما مردم ايران زمين فارسي زبان براي آنکه يکبار ديگر به لطف سخن پدرتان مرحوم شيخ علي اصغر توجه کنيد .
غزل کوتاه « غنچه بي خار » چاپ صفحه 268 کتاب را براي شما مي نويسم :
غنچه بي خار
اي ساقي گلعذار مهوش کانون دلم گرفته آتش
از باده تلخ شربتم ده کاسوده شوم زدهر سرکش
جان در قفس تن است در بند دل مضطرب آمد و مشوش
زين باغ ببوي (ظاهراً مبوي)غنچه بي خار زين گنج مخواه زر بي غش
تانامده رخت بسته ناگاه يا سوي جنان و يا در آتش
اهلي تو مبند دل به دنيا کاين قحبه ، دلی نمي کند خوش ( خش)
درچاپ هاي بعد تخلص آن مرحوم را « اهلي » هم در جلد و در عناوين و شرح حال ذکرکنيد من اين چند کلمه را براي يادي از آن مرحوم نوشتم نه براي شما ونه براي ديگري اما براي اين هم نوشتم که يادي از خادمين فرهنگ و زبان فارسي و خادمين فرهنگ لارستان کرده باشم

گراشی ها شاغل در بحرین بازنشسته نمی شوند

صادق رحماني: بحرين در روزهاي آخر مارس 2008 ، از رونق اقتصادي خوبي به نسبت سال هاي گذشته برخوردار است. همه ي كشورها با اين جزيره كوچك كه با روستاهايش يك ميليون جمعيت را در خود جاي مي دهد، روابط اقتصادي و آموزشي دارند. كشور بحرين تلاش دارد با جذب سرمايه گذاري هاي خارجي روابط تجاري خود را روز به روز گسترش دهد. اين كشور پس از يك دوره ي طولاني كشمكش و حاد شدن مسئله اش با ايران از سال هاي 1820 تا 1970 و دخالت و سلطه ي انگلستان، بالاخره شوراي امنيت در تاريخ سي ام آوريل 1970 ، از خاك ايران جدا و مستقل اعلام كرد . مجلس ايران نيز در 24 ارديبهشت 1349 براي شناسايي رسمي قطعنامه ي شوراي امنيت در مورد استقلال بحرين، با 187 رأي مثبت و چهار رأِ منفي ، استقلال بحرين را از ايران به رسميت شناخت.
اعلاميه استقلال بحرين در تاريخ اوت 1971 منتشر شد. دولت ايران فقط يك ساعت پس از استقلال بحرين آن را به رسميت شناخت. يك روز بعد يعني پانزدهم اوت، بحرين در انگلستان يك قرارداد دوستي با هدف مشورت در مواقع ضروري با يكديگر امضاء كردند. بدين ترتيب مسئله بحرين پس از يك قرن و نيم كشمكش به نقطه حل رسيد.



يكي از ويژگي هاي مهم بحرين، تركيب جمعيتي و مذهبي آن است. با توجه به پيشينه ي تاريخي و وابستگي آن به ايران، تعداد زيادي از ساكنان آن ايراني تبار هستند كه در بخش هاي گوناگون كشور مشغول به كار هستند. حدود بيست درصد از بافت نژادي بحرين را ساكنان ايراني تبار تشكيل مي دهد كه بيشتر به شهرهاي بوشهر، بندر لنگه، بستك، بندرعباس، ميناب، لارستان، گراش و بيرم و لامرد مربوط هستند.
امروز اين تركيب با سياست هايي كه در سي سال گذشته ، دولت بحرين اعمال كرده است روز به روز كمتر مي شود. در سال هاي گذشته ، دولت بحرين از طرفي با اعطاي تابعيت بحريني براي ايراني تبارهاي مقيم، تلاش دارد آنها را با ريشه هاي تاريخي خود بيگانه كند، از ديگر سوي با عدم صدور ويزاي ورود كارگران و نيروهاي كارآمد ايراني، تركيب جمعيتي ايراني ها را روز به روز كم رنگ تر مي كند.
اين درحالي است كه اين سخت گيري ها براي ديگر نژادهاي ساكن بحرين، اعمال نمي شود. به گفته ايراني هاي ساكن بحرين، دولت به راحتي براي كارگران هندي و پاكستاني و بنگلادشي ويزا و اقامت و حتي تابعيت صادر مي كند تا تركيب جمعيتي را بر اساس سياست هاي خود پيش ببرد. در روزهايي كه در بحرين به سر مي بردم، مجلس شوراي بحرين، به دليل اعمال برخي از اين سياست ها، وزير شئون اجتماعي بحرين را استيضاح كرده بودند و درگيري هاي سختي بين نمايندگان شيعه و سني به وجود آمده بود، امروز بيش از 65 درصد از جمعيت بحرين را شيعيان تشكيل مي دهد، اما بر اساس راهبرد دولت در دراز مدت قرار است، جمعيت سني را به حد تعادل برساند. بيشتر امتيازات و شغل هاي حساس در دست معتمدان دولت قرار دارد. در بخشي از محلات جديدالاحداث ، دولت اجازه ي ساخت مسجد براي شيعيان را صادر نمي كند، مثلا منطقه «عراد» اين گونه است. با اين حال شيعيان در بحرين، مراسم مذهبي تشيع را با شدت هر چه تمام تر برگزار مي كنند، حتي هواداران شيرازي در بحرين، در روز عاشورا به قمه زني مي پردازند و دسته هاي سينه زني و زنجيرزني در خيابان حضرت امام حسين(ع) كه بيش از ده حسينيه در آن قرار دارد، به عزاداري مشغول مي شوند.
علي رغم آزادي هايي كه كشور امارات ، براي مهاجران و كارگران و سرمايه گزاران ايراني قائل است و در عرض چند روز مي توان عزم را جزم كرد و به شهر تجاري دوبي رفت، اين سهولت و راحتي در طي مدت سي سال در بحرين براي ايران صورت نمي پذيرد. لارستاني هاي مقيم بحرين، و نيز گراشي هاي مقيم بحرين كه بعضي ها نيز تابعيت بحرين را پذيرفته اند ، به راحتي نمي توانند نيروي مستعد و كارآمد و مورد اعتماد خود را از ايران به بحرين دعوت كنند. آنچه از گراشي ها در بحرين باقي مانده اند از مرز بازنشستگي هم گذشته اند و چاره اي ندارند كه همچنان كار خود را در نبود كارگران ايراني، يك تنه به عهده بگيرند.
گراشي ها، دو مركز فعال در بحرين دارند: حسينيه و مدرسه باقرالعلوم، حسينيه گراشي ها متكفل امور مذهبي هستند. گراشي هاي قديمي و به قول كهنه گراشي ها در قسمت سمت چپ تريبون مي نشيند و گراشي هاي جديدتر در قسمت راست تريبون . همه ي آنها به گويش گراشي تسلط كافي دارند، اما با كلمات فارسي، عربي و انگليسي تركيب شده است و اندك اندك چراغ اين گويش قديمي ايراني رو به خاموشي مي گذارد. با اين حال، همه ي آنها از اين كه ايراني هستند و اهل گراش افتخار مي كنند و هميشه آرزوي ديدن ايران را با خود به همراه دارند. آنها با هواپيماي مستقيم بحرين – مشهد به زيارت امام رضا (ع) مي رند و از شمال ايران و شهرهاي بزرگ اصفهان و شيراز نيز ديدن مي كنند. نسل چهارم گراشي ها يعني وجوانان پانزده شانزده ساله نيز به گويش گراشي صحبت مي كنند، اما با لهجه ي خاص عربي. آنها نيز در حسينيه حضور ي فعال دارند و در مدرسه ي باقرالعلوم دروس قرآن و تفسير احكام و تاريخ اسلام را فرا مي گيرند. با عدم رفت و آمد گراشي هاي مقيم ايران به بحرين آرام آرام انقطاع فرهنگي و اجتماعي بين نسل امروز و ديروز رخ خواهد داد. چگونه مي توان اين انقطاع و گسستگي به حداقل رساند. گراشي ها معمولا تعصب خاصي در صيانت از ريشه هاي فرهنگي خود دارند آنها با فرزندان كوچك خود به گويش گراشي سخن مي گويند و با عادات و رسوم گراشي آشنايشان مي كنند، مسئله اي كه شايد در گراش و لارستان كمتر بدان توجه شود. در گراش برخي از خانواده هابا فرزندان خود به زبان فارسي صحبت مي كنند تا در مدرسه راحت تر بتواند با معلم خود ارتباط برقرار كند، اما در بحرين ياد دادن گويش گراشي جزو واجبات يك خانواده ي قديمي گراشي است